اشعاری زیبا
(در مدح حضرت معصومه سلام الله علیها)
لبخند بر لبان زمین آشکار شد
امسال در عزای تو فصل بهار شد
خجلت زده درخت به کنجی نشسته است
که با گل و شکوفه چرا هم قطار شد؟
مهتاب، شمع سوخته در پیش گنبدت
خورشید هم ستاره ی دنباله دار شد
هر کفتری که صبح به دور شما نگشت
آن روز را به شب نرسانده شکار شد
پروانه هم عبور به غیر از حرم نداشت
پروانه ای که ظهر به گنبد دچار شد
غیر از حریم تو سر هر شاخه ای نشست
حق با پرنده بود ولی سنگسار شد
بی بی کریمه است و برای گناه کار
درهای صحن آینه راه فرار شد
زیباست سویت آمده این رود غم ولی
هرجا که قلب رود شکست آبشار شد
اینجا نه! روبروی ضریحت مرا بخر
وقتی که خواب گونه ی من آبدار شد
اشک تو می چکید به خاک و می آمدی
ساوه به قم تمام درخت انار شد
گردیده ام به دور حرم هفت مرتبه
امّا چرا طواف شما هشت بار شد؟
غیر از سلام حامل "آه" ست هر کسی
از قم به سمت طوس سوار قطار شد
از جنس سنگ نیست از اشک ملایک ست
آن سنگ که برای تو سنگ مزار شد
در زیر پای این همه زائر به لطف تو
موری به زنده بودنش امیدوار شد
-----------------------
ادامه اشعار زیبا در ادامه مطلب
برچسبها: اشعارزیبا در مدح حضرت معصومه سلام الله علیها, اشعار, حضرت معصومه,
دسته بندی : <-CategoryName->
نويسندگان